تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

اینجا ایرانه،اینجا مردمش نمیبازن.

تو رو خدا،قسمتون میدم.این ویدیو رو ببینید اگه بغض شیرینی نکردین بیایین بهم فحش بدین.

هر بار که شبکه پویا این کلیپ رو میزاره،بی اختیار اشک میریزم.هر چی زیبایی هست توی این ویدیوجمع شده.

https://telewebion.com/episode/0x5430f2d


حتی الان هم بغضی شدم از دیدنش


خدایا به تو پناه می‌برم از خواستن آنچه به آن علم ندارم

امروز دو بار و به فاصله چند ساعت دو زن دیدم توی شیراز که نه تنها موهاشون بیرون بود،بلکه به طور واضح و کامل پستون های بزرگشون معلوم بود.خوشگل و جوون هم بودن،در واقع خیلی خوشگل بودن.بعضی ها میگن که مردانی که با دیدن موی زن تحریک میشن روانی و بیمار هستن و باید خودشون رو به دکتر نشون بدن.ولی این چیزی که من دیدم،پستون واقعی بود.همین جوری پستون لخت اومده بودن بیرون.باور بکنید،به جان خودم،یه نون گرم بیارین روش دست بزارم و قسم بخورم بهش.این قدر تحریک شدم با دیدن این دو صحنه که بار دوم آبم داشت خود به خود میومد.به خدا راست میگم.کور بشم اگه دروغ بگم.فکر کنم حتی پیش آبم هم اومد و شرتم خیس شد.این قدر حالم بد شد که سر خر رو کج کردم و اومدم خونه و یه جق مفصل کلاسیک زدم تا راحت شدم.

خدا بخیر بکنه تابستون رو،با این وضعیت نمیشه رفت بیرون کار کرد.چطور وقتی یه زن پستون های سفید مثل برفش رو انداخته بیرون و خودش هم مثل پنجه آفتاب هست نگاهش نکرد.چطور میشه آدمی خودش رو کنترل بکنه.خدایا به خودت پناه میبرم.


پانوشت:حقیقتا یه بار کمه زدن،این قدر توی ذهنم رفته که بازم میخوام بزنم با اجازه بزرگترای جمع

تلخ ترین گریه‌هایی که بر روی گورها ریخته شده است بخاطر کلمات گفته نشده و کارهای انجام نشده است.

من مثل یه ناظم دقیقا حواسم به همه شما خواننده های عزیزم هست.

مورد اول:رها چهار روزه کامنت برام نزاشتی؟چرا آخر سالی این قدر سرت شلوغه؟پس کی قراره به خودت برسی‌

مورد دوم:وجدان بیدار هیچ خبری ازش نیست و الان تقریبا ۳ هفته میشه که غیبت زده.

مورد سوم:رضوان عزیز تو هم چند روزی هست که کم پیدا شدی.

مورد چهارم:قره بالای قشنگم،تو شبها خیلی بد میخوابی و روزها بی حوصله و ناراحتی.مراقب سلامتی روحی ات خیلی بیشتر از این ها باش.

مورد پنجم:دکتر غمگین رفتی شهرتون ظاهرا خیلی داره بهت خوش میگذره یا برعکسش.یا این که روی سر خودت هزار تا کار ریختی؟

مورد ششم:همین.بوس

آخ تو شب یلدای منی دیوونه دوست داشتنی

چون امشب شب یلدا هست من رفتم از گنتوم  نون زیتونی خوشمزه ترش مزه خریدم.اومدم خونه،توی جام های جدیدم شراب ریختم و دارم میخورم و حون خودتون کله ام داغ شده.مستی شراب یه چیز دیگه هست.ای وای کاش چند نخ سیگار هم می خریدم که نشد،فدای سرتون.

ولی خوب امشب که شب یلداست سلامتیتون میرم بالا می ناب رو و به همتون فک میکنم.

امشب اگه آتیش روشن کردین مراقب خودتون باشین.دوستتون دارم.

ترقه بزنید و شادی بکنید.

بوس به صورت ماهتون.


پانوشت:فهمیدم که امشب شب یلدا نیست و شب چهارشنبه سوری هست.

پانوشت ۲:محله ما هیچ کس ترقه نمیزنه.

پانوشت۳:الان که مستم دلم یه چیز گوشتی میخواد.دلم پیتزا میخواد،دلم سوسیس و سوجوک میخواد.

پانوشت۴:دوباره میام مینویسم.بوس به همتون

پانوشت ۵:هر بار چهارشنبه سوری میشه یاد فیلم The purge میفتم.

هیچ چیز بدتر از انتظار آمدنش نیست، فهمیدم که تحمل خلأیی که بعدش می‌آید ساده‌تر است از سنگینی آن روزها.

این چند مطلب رو میگم ولی نه فحش بدین و نه قضاوت.لازم به ذکر هم نیست چون اظهر من الشمس هست که خودم توی هیچ کدوم از این دسته بندی ها جایی ندارم.اینا رو هیچ کس هیچ جایی نمیگه و توی جامعه روش سرپوش میزارن ولی وجود دارن این آدمها.من از منظر دنیای مجازی و اینترنت این موضوعات رو بررسی میکنم و از اونجایی که از سال ۷۷ ول میچرخم توی اینترنت به نظرم فرد اصلحی هستم برای بیان این مسائل.

مورد اول: شما میایی توی اینترنت،روی پروفایل واتس اپ،تلگرام،توی اینستاگرام عکس بچه ات رو میزاری،پروفایلت هم پابلیک هست،انواع و اقسام عکس از بچه ات میزاری،خبر نداری یه سری افراد توی اینترنت هستن که این عکسها رو ذخیره میکنن،اسکرین شات میگیرن و میرن با عکسها جق میزنن،میدونم بدت اومد از من با گفتن این حرف،ولی واقعیت همینه.واقعیت اینه یه سری افراد که نه شاخ دارن و نه دم،و همین افراد جامعه هستن توی اینترنت میچرخن و دنبال این جور عکسها و فیلمها میگردن.فیلمهایی که مردم از رقصیدن بچشون تو جشن تولد یا کنار دریا و اب بازی میزارن خوراک این جور آدمهاست،حتما یکی میگه خوب خدا رو شکر بچه من پسر هست.ولی نکته اینجاست که این جور افراد بیشتر تشنه پسربچه ها هستن تا دختر بچه ها.پس تو رو به هر کس که دوست دارین عکس بچه هاتون رو نزارین توی اینترنت،پروفایلم پرایوت هست و فرندهام رو همه رو میشناسن هم نگید تو رو خدا.هر چیزی که توی اینترنت میزارین با این فرض بزارین که انگار همه دنیا قراره ببینن.

مورد دوم:بعضی افراد هستن که به شکل دیوانه وار و سادیسمی شکلی بعضی پروفایلها و وبلاگ ها و افراد و بلاگر ها رو دنبال میکنن،اطلاعات خیلی شخصی و خصوصیشون رو از لابه لای عکس ها و نوشته ها و فیلمهاشون جمع میکنن و میرن طرف رو پیدا میکنن و واقعا معلوم نیست دنبال چی هستن.میرن توی پروفایلتون و از لیست دوستانتون پدر و مادر و همسر و خواهر و برادر و همه کس و کارتون رو پیدا میکنن.با روشهای غیراخلاقی و اینترنتی موبایلتون رو پیدا میکنن.آدرس خونتون رو پیدا میکنن.فقط دوست دارن مزاحمت درست بکنن،گل بفرستن واسه طرف،صدها پیام بفرستن.هدفشون هم مشخص نیست،نه سکس میخوان،نه رابطه،نه دوستی و نه هیچی.فقط دلشون میخواد مزاحمت درست بکنن.اگر وبلاگ نویس هستین یا توی مجازی به هر شکلی فعال هستین حواستون به این جور آدم ها و اطلاعاتی که از خودتون منتشر میکنید باشه.

مورد سوم:این مورد بیشتر توی کسب و کارهای اینترنتی هست،بهتون تلفن میزنن و الکی سوالاتی میپرسن که واسشون توضیح بدین،بعد با صدای شما جق میزنن،این افراد به پشتیبان های شبکه،فروشنده های تلفنی و و اینا زنگ میزنن و الکی هی سوال میپرسن که طرف حرف بزنه و جق بزنن.اگر کفشی واسه فروش گذاشتین هی پیام میدن  که عکس پاخورش رو بزار،عکس تن خورش رو بزار و بعد جق میزنن.

ای چرخ فلک خرابی از کینه توست بیدادگری شیوه دیرینه توست

چرخ روزگار اول:وقتی برای کاری برنامه ریزی میکنی انگار تمام کائنات دست به دست هم میدن که اون کار انجام نشه.

چرخ روزگار دوم:وقتی برنامه ای داری و واسه یکی تعریف میکنی ، گه میخوره توش و خراب میشه،انگار لال بشی و حتی توی ذهنت خودت هم راهش ندی بهتر کارات راه میفته‌

چرخ روزگار سوم:وقتی یه پولی داری و خرجش نمیکنی و میگی برای روز مبادا پس انداز میکنم،دنیا یه بلایی سرت میاره که تا قرون آخرش رو خرج بیماری و دوا و درمون بکنی.

چرخ روزگار سوم:وقتی سی سال کار بکنی و همه برنامه های زندگی و مسافرت و هر چیزی که باعث خوشی میشه رو به بعد بازنشستگی موکول بکنی،فردای روز بازنشستگی یا میفهمی سرطان داری یا میفتی زمین و میمیری.

چرخ روزگار چهارم:وقتی دلت برای بدبختی و مشکل یه نفر بسوزه و توی دلت براش ناراحت بشی،عینا همون بلا سرت میاد.

چرخ روزگار پنجم:وقتی که خیلی خوشی،شوهر خوبی ،دوست دختر/دوست پسر/همسر/نامزد خوبی خدا بهت داده،تعریفش رو که بدی توی جمعی،فرداش میبینی گه خورده تو اخلاقش و انگار آدم دیگه ای شده.نباید تعریف بکنی،باید انگار هی بنالی.

چرخ روزگار ششم:هر کس رو سر یه مسئله کوچیک عیب بکنی،مثلا بگی فین فین میکنه یا موقع غذاخوردن صدا میده با دهنش،چند سال بعد دقیقا همون میشی.

چرخ روزگار هفتم:توی دلت هم اگه بنالی و شکایت بکنی که چرا قدم کوتاهه،میبینی توی یه اتفاق دستت قطع میشه،اگه بگی چرا موهام میریزه،میبینی چشمت هم ضعیف میشه،یه جوریه که فقط باید بگی شکر همین چیزی که هستم.

چرخ روزگار هشتم:هر بار که تن بچه ات یه لباس قشنگ میکنی،با شوهرت با همسرت میری به جایی،یه جوری اونایی که صدها برابر ازت پولدارتر و خوشبخت تر هستن آه میکشن و میگن خوش به حالت و چه شانسی داری که تا عصری نشده یا با همسرت دعوات میشه یا بچه ات میخوره زمین و سرش میشکنه.

چرخ روزگار نهم:از هر چی بدت میاد و متنفری تو رو تعقیب میکنه تا یه جایی بچسبه در کونت،از مرد شکاک بدت میاد دوست پسرات و شوهرت همه شکاک هستن،از زن ولخرج بدت میاد،همسرت تا قرون آخر پولات رو خرج چرت و پرت میکنه.از قوم الظالمین و خانواده شوهر بدت میاد،با یه مردی ازدواج میکنی که شب و روز ننه و باباش چترن خونه ات یا اصلا تو یه ساختمونی باهاشون.

چرخ روزگار دهم:همین.بوس

چقدر باید بگذرد تا آدمی بوی تنِ کسی را که دوست داشته از یاد ببرد؟ و چه قدر باید بگذرد تا بتوان دیگر او را دوست نداشت؟

هدی عزیز،دوست ندیده ام این کامنت زیبا و پرمهر رو گذاشته،منم جوابش رو میدم و شما هم دوست داشتین نظر خودتون رو بگین.


"میگم شما هم اعتقاد دارین فیلمهای قدیمی خوب بودن یا نه؟یا مثلا بازیگرهای قدیمی؟ من احساس می کنم الان همه چیزا سطحی شده. مثلا ما هایده داشتیم، مهستی داشتیم، گوگوش ( خیلی ها اعتقاد دارند گوگوش صدا نداره، ادا داره... ولی من دوسش دارم) و... الان چی داریم؟ هیچی... یا مثلا بازیگرای قدیمی و کارگردانهای قدیمی و فیلمهای قدیمی، واسه پنجاه تا صد سال پیشا خوب بوده. الان این خواننده جدیدا اگه اهنگ شون رو سی بار گوش بدی، دفعه سی و یکم حالت تهوع می گیری از اهنگه ولی واسه بنان اینطوری میشی؟ هرگز.

دیگه همین.

اهان اینم بگم، من اعتقاد دارم سیاه پوستا، خوش صدان. خیلی خیلی بیشتر از بقیه رنگ پوستای دیگه.مگه نه؟"


ببین این که آدمی فکر میکنه همه چیز گذشته بهتر بوده یه حسی هست که توی همه نسل ها وجود داره،و شاید بی ربط هم نباشه و درست باشه.من اصلا راجع به فیلم و موسیقی هیچی نمیگم،من نمیدونم چند سال داری،ولی من یادم میاد که مرغ و گوشت و ماهی،تخم مرغ و نون،شیر و پنیر،پسته،میوه،و خیلی چیزای خوردنی انگار قبلا خوشمزه تر بودن.یه کباب میخوردی جون میگرفتی اصلا،هار میشدی،همه مریضی هات میرفت،یه معجون میخوردی،جوری جون میگرفتی که انگار سوپرمن بودی.اما در رابطه با این که تو میگی همه چیز سطحی شده،منم قبول دارم و فکر میکنم دلیل اصلیش شبکه های مجازی باشه،همه فقط دلشون میخواد یه جورایی دیده بشن.راجع به هر چیزی که در جامعه اتفاق میفته همه باید نظر بدن.محصولاتی هم که تولید میشه،از موسیقی و فیلم و کتاب و شعر همه سطحی میشن.فقط واسه یه لحظه دیده شدن ساخته شدن.حوصله این که به قول تو یکی مثل بنان بیاد و یه قطعه ای مثل کاروان بسازه دیگه وجود نداره.حوصله خوندن ندارن مردم.میدونی همه عادت کردن سریع یه چیزی ببینن و رد کنن.به نظر من مقصرش شبکه های اجتماعی هستن.یه مقصر دیگه هم رسانه ها و مدارس و آموزش و پرورش هستن.شما معلم های عزیزمون رو ببین،وقتی معلم عزیز و زحمتکشی میاد ترانه گنگستر شهر آمِل رو میزاره واسه بچه ها توی کلاس و ازشون فیلم میگیره و پست میکنه توی اینستاگرامش و وقتی باهاش برخورد میشه،همه ازش حمایت میکنن شما چه انتطاری داری؟انتظار داری  شاگردهاش بشن بنان و اسکورسیزی و هایده؟

دلیل دیگه اش هم اینه که سیستم شغلی،اجتماعی و فرهنگی حاکم بر جامعه و کلا جهان به شکلی شکل گرفته که هنرمند و روشنفکر و کسی که فکر مستقلی داری و وابسته نیست به طور اتوماتیک از جریان حاکم بر جامعه حذف میشه،یا خودش عزلت نشینی و گوشه نشینی رو اختیار میکنه.من از خودم بگم آدم توانمندی هستم توی بعضی نرم افزارهای خاص و کارهای خاص اداری،ولی سیستم شغلی جوری هست که حتما باید یه سری چیزا رو تحمل بکنی و واسه من تحملش سخته،اینجوری شده که من شدم راننده اسنپ و یه سری اراذل و آدم چیپ جای منو گرفتن،چون فقط وابسته هستن.برای هنرمند هم همین اتفاق میفته،هنرمند وقتی نتونه مستقل باشه،مرتبا زیر تیغ سانسور باشه،مجبورش بکنن که از جریان خاصی حمایت بکنه،نمیتونه تحمل بکنه و خونه نشین میشه.خودش رو حدف میکنه.کم نداریم هنرمند و آهنگساز و مجری و فیلمسازی که خودشون رو جدا کردن از جامعه و دیگه فعالیتی ندارن.همه جای دنیا اینجوریه.

اینا به نظر من دلایلی هست که آثار هنری دچار افت شدن و به تبع اون سلیقه مخاطب هم دچار افت میشه،اینجوری میشه که بنان دیگه ای به دنیا نمیاد،بهرام بیضایی خونه نشین میشه و چیزی که الان شاهدش هستیم میشه.

در مورد سیاه پوست ها حق با تو هست،منم دوستشون دارم.

فکر کردن به کسی که معلوم نیست کجاست وحشتناک است.

این فیلم ها رو دیدم:

Friday رو دیدم،سال ۹۵ میلادی ساخته شده بود و یه کمدی مربوط به سیاه پوست ها بود،ice cube نقش اولش بود،دنباله اش رو دیدم به اسم Next friday، اونم قشنگ بود.سه تا فیلم bad boys رو دیدم.بد نبود.

فیلم in bruges رو دیدم.خیلی تلخ و ناراحت کننده بود.بعضی ها طنزش رو دوست داشتن ولی برای من واقعا تلخ و ناراحت کننده بود،دنباله معنوی اش رو دیدم به اسم the banshees of inisherin .البته دنباله فیلم قبلی نیست و یه فیلم مجزاست،منتهای مراتب من دوست دارم اینو دنباله معنوی in bruges بدونم.چون هنرپیشه ها و کارگردانش یکی هست.فیلم the banshees of inisherin تلخ بود،اینم تلخ بود.کلا کارگردانش که مارتین مک دونا اسمش هست فیلمهای تلخی میسازه که من دوست ندارم.یه فیلم دیگه هم قبلا ساخته بود به اسم three billboards outside ebbing missouri اونم فیلم تلخ و ناراحت کننده ای بود.

دیگه چی دیدم؟ the fablemans رو دیدم.دوست نداشتم.suoerhero رو دیدم،یه فیلم پارودی که قدیمی بود و فیلمهای قهرمانی رو مسخره میکرد.به خاطر لسلی نیلسون فیلم رو دیدم.خیلی پیرمرد خنده دار و مستهجنی هست

خوشم میاد ازش.

فیلمهای رجب رو هم دوست دارم.

همین.بوس.

چه سعادتی است که کسی پیدا شود که دوستش بداری و او هم تو را دوست بدارد، آن هم در محلی زیبا و آرام.

من یه اینستاگرام باز قدیمی هستم.خیلی قدیمی.ولی همیشه هی پاک میکنم،بعد چند سال یا چند ماه برمیگردم.و چیزای عجیبی می بینم.الانم دوباره نصب کردم و یه چیزایی دیدم که شاخ در اوردم.

اولا :هر کی از ته ده کوره و دهاتش بلند شده و بلاگر شده،زندگی توی روستا و دهات بد نیست،خیلی هم خوبه،ولی آخه بلاگر؟اکثرا هم شمالی هستن.خیلی این شمالی ها عقده ای هستن.آخه یه زن خانه دار ته ده کوره های فلان استان رو چه به بلاگری،اصلا بلاگر بودن یعنی چی؟جنده های توجه دو زاری.

دوما:یه سری دیگه میگن اگه دوست داری داستان زندگیم رو بدونی یه سر به استوری ها بزن،من ریدم توی زندگیت،آخه چرا همه چیز زندگی ات رو استوری میکنی تا همه بخونن،درسته خودم هم تا حدودی اینجوری هستم،ولی دیگه عکس و اینا نمیزارم.خیلی هم وارد جزئیات نمیشم.اینا تا ته زندگیشون رو با جزئیات مینویسن‌

سوما:این چالش مسخره سن که یه عکس قدیمی از خودشون و نامزدشون یا شوهرشون میزارن و بعد یه عکس جدید نشون میده نشون داد به من  که ماشالا شوهرای همشون هم پدوفیل تشریف دارن.و چه خانواده های درب و داغونی هستن.

چهارم:این دانشجوهای پزشکی،پرستاری،مامایی هم که عن قضیه رو در آوردن،بابا این کارایی که میکنید روتین کاری شماست،نگایین ملت رو.یا این دخترایی که نوجوون هستن و کمی ورزش کردن و لنگشون میاد بالا و میتونن ۱۸۰ درجه بزنن،اینا خواهر و مادر همه رو با عکساشون سرویس کردین.

پنجم:پنجمی ملت کس خل کس مشنگی هستن که اینا رو فالو میکنن،یه زن ۲۰۰ کیلویی بچه سال با شوهر ۴۰ کیلویی اش،یه زن روستایی درب و داغون با زندگی تخمیش،یه جوجه دانشجوی کاردانی فوریتهای پزشکی،یه نازنین زهرای مذهبی،یه امیر علی که هر شب لای جک و جنده هاست،اینا چی دارن که شما فالوش میکنید،نکنید،جان جدتون نکنید این کارا رو.اینا رو شاخ نکنید.

فکر می‌کردم زندگی در دنیایی که او نیست عجیب باشد، با این حال، خیلی وقت بود عادت کرده بودم فقط با خاطره اش زندگی کنم.

هفته پیش رفتم چهارشنبه بازار،یه لیوان بزرگ آبجوخوری و یه سرویس جام شراب خوری خریدم.ایرانی هستن،مال بلور کاوه اصفهان.ارزون،مفت،شراب خوری ها سرویسش شد ۶۰ تومن،لیوان بزرگم شد ۳۰ تومن.حالا هم واسه این که امتحان کنم ببینم خوبه یا نه باید کمی توش بخوریم.الان هم عجالتا یه لیوان بزرگ آبجو خوردم و حسم اینجوریه که دوست دارم از قره بالا و خانوم ف و رها بگیر تا رضوان و نخودچی و جزرومد همتون رو بوس کنم.

داداشم سپهر بهم چند تا فیلترشکن نابی داد،وصل شدم و رفتم تو یوتیوب و اعتیادم آروم شد و متوجه شدم که ایراد اینترنت من که هیچی وصل نمیشه مستقیما برمیگرده به این خونه.این خونه نمیدونم چرا اینجوریه و اینترنتش این قدر کنده.

از عصری یه بارون شروع کرده به باریدن توی شیراز.

بعضی روزها حال و هوام جوریه که خیلی حشری هستم و دلم میخواد زیاد سکس داشته باشم،ولی خوب مرا همت بلند و دست کوتاه.الان هم اینجوری هستم،حشری هستم مضاف بر این که تخمم هم درد میکنه.